-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 10:56
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 20:21
الهی من فدای تـــــــو . چه کار کنم برای تو اگه تو این بیابونا خاری بره به پای تـــــو برای تو که غم داره چشات
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 20:06
زندگی چون گل سرخی است پر از برگ و پر از عطر و پر از خار یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و خار و گل و برگ همه همسایه دیوار به دیوار همند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 19:57
"سنگ صبور" در خنده هایم ،گریه می خندد شب ها دهانم بوی تنهایی می دهد چشمانم ،در انتظار چند قطره اشک علشقانه این را بدان تنهایی بزرگترین نفرین روزگارست ای کسی که به دل نوشته هایم زل زده ایی بگو بازار سنگ فروش هادر کدامین کوچه است؟ به دنبال سنگی کمیابم آیا سنگ صبور هم می فروشند؟ اگر جو.ابت آری است آه دربساط نیست به جایش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 20:32
آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 20:29
بیا ای خسته خاطر دوست ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است ....بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی فرجام بگذاریم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 20:20
اینم واس تو که بهترینی ولی حیف که نمی خوای بدونی مثل اعتباری می مونه که « به نام خدا » به نوشته هام میده ، مثل اخلاصی که تو صدامه وقت دعا ، مثل تماشای اشک شمعهای سقاخونه ، مثل حس خیسی بارون روی صورتم ، مثل پابرهنه دویدن روی شنهای داغ ساحل ، مثل خوابیدن روی پاهای خستهُ مادر ، مثل گرفتن دونه های برف با زبون ، مثل بوی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 17:29
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 11:32
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 20:11
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 17:47
معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 19:20
به نام خدا هر کس داند که حقیقت چیست داند که عشق کدام است و عاشق کیست. در این ره مرد باید بود و با دل پر درد باید بود. هر که را رنج بیشتر تمتع او بیشتر. عاشق باید بی باک باشد هر چند او را بیم هلاک باشد. عشق نه نام دارد نه ننگ نه صلح دارد نه جنگ عشق علتی است بر دوام حیات عشق دردریست که او را دوا نیست و کار عاشق هرگز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 16:37
الهی، زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو شرم،کرم بود. الهی، تو دوست می داری که من تو را دوست دارم با آن که بی نیازی از من . پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری با این همه احتیاج که به تو دارم. الهی، من غریبم و ذکر تو غریب. و من با ذکر تو الف گرفته ام زیرا که غریب با غریب الف گیرد. الهی، شیرین ترین عطاها در دل...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 18:30
کی رفته ایی ز دل که تمنا کنم ترا کی بوده ایی نهفته که پیدا کنم ترا غیبت نکرده ایی که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم ترا با صد هزار مهر برون امدی که من با صد هزار خاطره تماشا کنم ترا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 20:09
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا توغره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غلام ست آنرا
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 18:32
بد جوری دل هواتو داره ُُُُکجایی ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 16:31
دنیا نسزد ازو مشوش بودن از سوز غمش دمی در آتش بودن ما هیچ وجهان هیچ وغم و شادی هیچ خوش نیست برای هیچ ، نا خوش بودن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 10:50
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 17:23
روشینا در ابعاد این عصر تاریک من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزر گ است وتنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد وخاصیت عشق این است سهراب سپهری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 17:09
ش عری از حمید مصدق : گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی کاشکی روی تورا می دیدم شانه بالا انداختنت را بی قید وتکان دادن دستت را که مهم نیست زیاد عاقبت مرد عجیب افسوس..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 18:39
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد