مثل اعتباری می مونه که « به نام خدا » به نوشته هام میده ، مثل اخلاصی که تو صدامه وقت دعا ، مثل تماشای اشک شمعهای سقاخونه ، مثل حس خیسی بارون روی صورتم ، مثل پابرهنه دویدن روی شنهای داغ ساحل ، مثل خوابیدن روی پاهای خستهُ مادر ، مثل گرفتن دونه های برف با زبون ، مثل بوی چمنهای خیس ، مثل خش خش برگهای پاییزی زیر قدمهام ، مثل سکوت لغزش قلمم روی کاغذ ، مثل جادوی رنگهای آتیش ، مثل لمس دستهای باد ، مثل پاکی خندهُ بچه ها ، مثل حس پرواز ، مثل همهُ چیزهای خوب دنیا ... زمزمهُ اسم قشنگتو میگم ... فقط یه لحظه به یاد اُوردنت کافیه تا انرژی بگیرم و ادامه بدم .
سلام.خوبی؟وبلاگت فقط شعره؟تبادل لینک؟